۱۳۹۱ شهریور ۲۲, چهارشنبه

حرف ,حرف بابا 6


هرروز که می گذشت بیشتر از گذشته به پدر علاقمند می شدم . تنها انگیزه من از تحصیل فقط اون بود . اصلانمی تونستم تحمل کنم که در یه مجلسی باشیم و اون به زن یا دختر دیگه ای توجه کنه . آخه بابام خیلی خوش تیپ و دوست داشتنی و خوش مشرب بود . من به مامانم حسودیم می شد . چه برسه به غریبه ها . بابام درساشو خوب بلد بود و حقه بازیهاشو به من هم خوب یاد داد .. به من می گفت که کی چه رفتاری رو داشته باشم که مامان بوبر دار نشه و هوامو داشته باشه . حس می کردم بابا از این که من تپل تر یشم بیشتر به من توجه نشون بده . واسه همین با این که از گوشت خوشم نمیومد ولی بیشتر می خوردم . هنوز بالغ نشده هیکل زنانه ایپیدا کرده بودم . یعنی چند سالی بزرگتر از سنم نشون می دادم . کونم گرد و بر جسته شده بود طوری که هر وقت بابا بهش دست می زد حس می کردم تمام تنش داره می لرزه و هر وقت حتی از پشت شلوار بهش نگاه می کرد یه برق خاصی رو تو چشاش می دیدم . من و شهریار جونم دیگه بیشتر سکسارو وقتی انجام می دادیم که مامان خونه نبود . شبا تو خونه یه خورده معمولی تر با هم ور می رفتیم مگر این که خواب مامان یه خورده سنگین تر باشه این جوری نبود که از هم غافل بمونیم قسمت کوس و شکم و زیر ناف و اطراف سینه هام تازگیها یه هیجان و لذت خاصی رو در خودش احساس می کرد .. دوست داشتم با اینجاهام بیشتر ور بره بمالوندش وببوسدش . دوست داشتم کیرشو بچسبونه به کوس من اونو میک بزنه با لبای گرمش و زبون داغش . مثل گذشته ها بازم بابا به حرف من گوش می داد . خوشم میومد . لذت می بردم . حرف حرف بابا بود ولی اونم به حرف من توجه داشت .. مامان می گفت مرد سبیلتو نزن همون ریشتو اصلاح می کنی بسه ولی من به با با خوشگله ام می گفتم هم سبیلتو بزن هم ریشتو چون این جوری خیلی خوشگل تر میشی . وکوس منو هم که میخوری بیشتر خوشم میاد و از نرمی پوست صورتت لذت بیشتری می برم . هنوز هم که هنوزه با وجود سالهای زیادی که از اون روز ها می گذره ندیدم که بابا سبیل بذاره . یکی از این بعد از ظهر ها مامان می خواست بره بازار یه چند تا لباس واسه خودش بخره . قرار بود منم ببره هر چند من بابابام می رفتم بازار و دوست نداشتم با اون برم . بیشتر انتخابا رو میذاشتم به عهده اون تا از دیدن دختر یکی یدونه اش لذت بیشتری ببره . من درس مشکل فردا و امتحان ماهانه رو بهونه کردم وگفتم نمیام خیلی هوس بابا رو داشتم . حس کردم تمام تنم داره اونو داد می زنه . زنگ زدم به بابا که بیاد خونه . اون در بد ترین شرایط به خاطر منم که بود کارشو ول می کرد و میومد . دلش نمی خواست این فرصتها رو از دست بده . حتی یکی دوبار هم در یه معامله ضرر کرده بود . من عادت نداشتم آرایش کنم . یکی دو تا از این مجلس عروسیها که رفته بودیم مامان یه روزمختصری به لبام زده بود که خیلی خوشگل شده بودم حس کردم که بابام هم خیلی خوشش اومده . البته من هم اگه می خواستم آرایش کنم باید قبل از رسیدنمامان پاکش می کردم که مشکوک نشه . روژگوجه ای خوشگل مامانو برداشته یه خورده لبامو خوشگل تر و براق ترش کرده شلوار جین کیپمو که باسنمو برجسته تر می کرد و بابا خیلی باهاش حال می کرد پام کردم و با یه بلوز زیر که نیمی از شکم و قسمتی از سینه های در حال رشد منو نشون می داد منتظر بابا شدم . موهامو افشونش کردم که دلشو بیشتر ببرم . دل تو دلم نبود از بس قدم رو کردم و واسه اومدنش ثانیه شماری کردم دیگه داشتم از کوره در می رفتم . همش خودمو لعنت می کردم که کاش زودتر واسش زنگ می زدم تا بیاد خونه . وقتی که اومد دلم میخواست جلدی بپرم تو بغلش و بگم کارشو شروع کنه . چون دیگه تحمل نداشتم ولی اوف بابایی خیلی خراب تر از من بود . فرصت نداد که من بپرم تو بغلش .. خودش اومد بغلم کرد و اولش به من گفتخیلی خوشگل و خانوم شدی . تو که می دونی این جوری دلمو می بری و منو آتیش می زنی . دوست دارم این کا را رو فقط واسه من بکنی .-چی میگی بابا مگه کس دیگه ای هم هست ؟/؟-جوابمو نداد و گفت ولش . دستشو گذاشت دور کمرم . سینه های منو گرفت تو دستاش .-آه نکن بابایی یه جوری میشم . خیلی خوشم میاد . دلم میخواد بیشتر با هم باشیم . دلم میخواد شبا به جای مامانی من بیام پیشت بخوابم -شیدا روز به روز کونت با حال تر میشه -به خاطر توست بابا جونم -تو خوشت بیاد من حال می کنم .-اووووووووففففففف نه نه واسش می میرم . سینه های منو گذاشته بود تو دهنش و با کون من ور می رفت . منو بلندم کرد و دوتایی رفتیم رو تخت . دروهم از داخل قفل کرده بود که یهویی غافلگیر نشیم . هر چند هر دوی ما می دونستیم مامانی تا دوساعت دیگه سر و کله اش پیدا نمیشه و ما می تونیم سیر سیر با هم حال کنیم . با این که هیچوقت از سکس با هم سیر نمی شدیم وهمیشه با دستپاچگی و دلهره کارمونو پیش می بردیم . کیر بابا خیلی درشت شده بود و دوست داشتم اونو بذارم تو دهنم و طوری بخورمش و بهش حال بدم که دیگه هوس دهن مامانو نکنه . همین کارو هم واسش انجام دادم .-شیدا شیدا تو دوباره منو به اوج رسوندی .-نه نه الان زوده بریزم . می خوام با دختر قشنگ حالکنم و مزه بگیرم و بعد ... شیدا جونم یه علائمی از زن شدن درت می بینم . خیلی هوسی شدی خیلی . کوست یه گرمی و داغی خاصی داره .-بابا همش تو رو میخواد . گاهی شبا خواب تو رو می بینم .-باور کن شیدا قشنگه منم خواب تو رو می بینم . می بینم کیرمو فرو کردم تا ته کوست نصفه شبی تو خواب می ترسم و میگم ای شهریار دیوونه این چه کاری بود که انجام دادی اون دخترته . چطور تونستی اونو از دوشیزگی بندازی و پرده اشو پاره کنی واسش دردسر درست کنی -بابا آرزومه که یه روزی کیرتو بفرستی تا ته کوسم بره ببینم چه مزه ای داره . من دوشیزگی و زنانگی و این چیزا حالیم نیست من فقط کیرتو میخوام این بزرگترین آرزوی زندگیمه که کیرت بره توی کوس من ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر