۱۳۹۱ شهریور ۱۸, شنبه

خواهر خوبم 2


وقتی بوس دوممو از لب نازک مهسا کردم دیگه همه چیز مشخص شده بود که هم اون منو میخواد هم من اونو میخوام گفتم من من نمی دونم چرا ولی تو همان حرفی را زدی امروز که من بارها سیع کردم بگم ولی نتوستم فکر میکنم یه ارتباط بین دل ما بوده که خودمون خبر نداشتیم اما تو امروز این پرده شک رو برداشتی خیلی دوستت دارم مهسا اون که تا آن لحظه حرفی نزده بود گفت داداش من واقعا خوشحالم که شما هم منو دوست دارید من فکر میکردم این یه عشق یک طرفه باشه ولی حالا میبینم که اشتباه میکردم گفتم تو معشری خواهر خوشگلم ولی تو چرا منو پس ازیت میکردی یه چور گفتی یه پسریرو دوست داری که من هنگ کردم .... هه هه هه هه شرمنده داداش جون آخه من نمی دونستم چطور بهت بگم گفتم خوب اشکالی نداره و خودم آروم رفتم به طرف مهسا اون کامل تسلیم بود منم که دیگه نمی توستم صبر کنم با یه بوس کوچولو از لب ناز مهسا بهش فهماندم که این عشق دو طرفه است اون کامل خودشو رها کرد تو بغلم منم گردن بلورین خواهر ناز نازیمو بوسه باران کردم چند دقیقه همین چوری گردن مهسا رو بوسیدم اونم یه بوس از لبم گرفت بعد بلند شد که میزو جمع کنه منم رفتم به کمکش وقتی داشت لیوان هارو میشست از پشت بغلش کردم و در گوشش گفتم خیلی جیگیری مهسا میخوامت اون گفت فکر کنم فرشاد کوچیکه داره شلوارتو پاره میکنه آخه بد چور به پشت من فشار وارد کرده گفتم چیکارش کنم فرشاد خان تحمل نداره دیگه گفت معلومه دست مالیش کردم یه خورده تا کارش تموم شه به محظی که کارش تموم شد بغلش کردم آوردمش تو حال بزرگ خونهمون که فقط خونه مشترک منو مهسا جونم بود و بابا برامون خریده بود اینم بگم که منو مهسا تو لندن زندگی میکنیم و بابا مامان ایران ولی گاه گاهی به ما سر میزنن اما زیاد تو خونه ما نمی مونن چون خونه تفریحی خودشونو هم دارن تو یه لندن و دوست ندارن مزاحم ما دوتا باشه اونا دوست دارن ما راحت باشیم با هر کی میریم میایم آزاد باشیم برای همین ما از آزادی کامل تو خونه برخوردار بودیم مهسارو خوابوندم رو مبل سه نفره و خودم افتادم روش شروع به لب گرفتن کردیم این بار مهسا چنان ولع داشت که من خودم جا خورده بودم دست من رو سینه های توپول مهسا مشغول بود کمی بعد تاپ زرد رنگ که تنش بود رو درآوردم و چشام به جمال اون سینه های گردش روشن شد سینه هاشو کردم تو دهنم و حسابی خوردم چی حالی میداد اونم تو این جریان لباس منو درآرده بود و پشتمو با ناخن های بلندش میخاروند یواش یواش پایین تر آمدم و رسیدم به خانمی مهسا جونم که شلوارک دخترانه که تنش بود بین منو اون بود کمی از روی اون کوس زیباشو دست مالی کردم که ناله های مهسا رو در بر داشت از شلوارکشو آروم کشیدم پایین و اونو کامل لخت کردم چی میدیدم یه بدن سفید که انگار که همین الان از تو بهشت آمده بیرون اونقدر زیبا بود که منو دیونه کرده بود شروع کردم بو کردن بدن زیبای مهسا جونم اونم فهمیده بود که چی چیزی است بلند شد و منو کشید رو خودش در گوشم گفت داداش من میخوام از حالا مال تو باشم پس هر چور دوست داری منو به آرامش برسان گفتم منم مال توام هر چور امر کنی در خدمت گذاری حاضرم کمی پایین تر آمدم و دوباره رسیدم به کوس خوش فورم مهسا یه خورده با زبون باهاش بازی کردم دیدم مهسا بدچوری داره بیتابی میکنه دونستم میخواد ارگاسم بشه سرعت خودمو بیشتر کردم مهسا ناله هاش زیاد تر و زیاد تر شد صداش داش منو کر میکرد که مهسا با دو تکون شدید به ارگاسم رسید و آروم شد منم رفتم روش و یه لب جانانه ازش گرفتم مهسا گفت داداش خیلی دوستت دارم من که هنوز به لذت نرسیده بودم گفتم منم دوستت دارم مهسا جونم حالا نوبت توه تا داداشتو بسازی گفت ای به چشم داداش جون مهسا بلند شد از رو مبل من جاش خوابیدم گفتم دست به کار شو که خیلی داغونم مهسا هم یواش یواش شروع کرد به بوسیدن فرشاد کوچیکه گفت داداشی این فرشاد کوچیکه که اینقدر ها هم کوچیک نیست خوب قد بلند کرده گفتم بلی برای شما خودشو آماده کرده مهسا جون دیگه کامل کیرمو کرده بود تو دهنش و داشت برام ساک میزد آییییییی ! بیشتر بیشتر جونننننننننننننننن گفت داداش تو که از من بدتری گفتم آخه نمی دونی تو داری چیکار میکنی با من دیگه داشتم می اومدم گفتم مهسا دارم میام دارم میام کیرمو بیشتر کرد تو دهنش منم آبم اومد و همه شو خالی کردم تو دهن مهسا اونم همه رو قورت داد گفت داداش خیلی خوش مزه بود بهش گفتم مرسی خواهر عزیزم خیلی عالی بود کیف کردم اونم گفت تشکر از توام داداشی جون امروز بهترین روز زندگیم بود هم دیگه رو بغل کردیم و یه نیم ساعتی خوابمون برد ........  ادامه دارد .... نویسنده دختر خوشگل 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر